دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
ز پشت پنجره ها دیدگان پر اشکم
سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت
نشان شعله و دود و نوای زهرا را
توان هنوز زدیوار و بام خانه گرفت
چه گفت فاطمه را بوتراب باور کرد
شبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت